Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘ديكتاتوری’

آقای موسوی خوب شد ندا نتوانست بیانیه‌ی حضرتعالی را بخواند

آقای موسوی خوب شد ندا نتوانست بیانیه‌ی حضرتعالی را بخواند

بیانیه پنجم میرحسین موسوی را می‌خوانم، کمی قبل‌تر از آن عکس‌های مربوط به ندا دختری که توسط بسیجیان کشته شده (اجازه دهید از واژه شهید استفاده نکنم) را ‌دیدم، واقعاَ هرچه تلاش می‌کنم نمی‌توانم ارتباطی بین آن بیانیه و آن صحنه‌ها برقرار کنم، موسوی در بیانیه خود آنچنان از تظابق جمهوریت با اسلامیت نظام و جادوی امام در انجام این انطباق، آن‌چنان از ساختارهای قانون اساسی که حافظ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است صحبت به میان می‌آورد، آن چنان از خمینی و دوران او صحبت می‌کند که انگار ما در آن سال‌ها در مهد دموکراسی دنیا، تحت لوای قانون اساسی جمهوری فرانسه و تحت رهبری توماس جفرسون در حال زندگی بوده‌ایم.

این قسمت را به عنوان مثال ببینید:

«در زمان حیات امام روشن ضمير ما سرمایه‌های عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دست‌آوردهای ارزشمندي حاصل آمد. نورانیتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسيدند که به‌رغم سخت‌ترین شداید برایشان شیرین بود. آنچه مردم به دست آورده بودند کرامت و آزادی و طليعه‌هايي از حیات طیبه بود. اطمينان دارم کسانی که آن روزها را ديده‌اند به چيزي كمتر از آن راضي نمي‌شوند.»

چه می‌توان گفت جز تحیر، یا اینجا که جنبش دموکراسی خواهی جوانان ایران‌زمین را این چنین به نفع مبانی دین خود مصادره می‌کند:

«پیام اصیل انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله می‌کرد، به هیجان آورد و صحنه‌هایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد. حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزيد. اینجانب اعتراف می‌کنم که در این امر پیرو آنان بودم. و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم می‌شد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به «نصر من الله و فتح قريب» و «یاحسین» و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار می‌نشيند میوه‌هایش شبیه به هم است.»

و اینجا که از قانون اساسی و تقدس نظام می‌گوید:

«نگذارید دروغگويان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربايند و نا اهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدارن راستگویتان است از شما مصادره کنند. با توكل به خداوند و اميد به آينده و تكيه بر توانمندي‌هايتان حركات اجتماعي خود را پس از اين نيز براساس آزادي‌هاي مصرح در قانون اساسي و اصل امتناع از خشونت پيگيري كنيد. […]  ما با نظام مقدس خود و ساختارهاي قانوني آن روبرو نيستيم. اين ساختار حافظ استقلال ، آزادي و جمهوري اسلامي ماست. ما با كجروي ها و دروغ گويي ها روبرو هستيم و در پي اصلاح آنيم؛ اصلاحي با برگشت به اصول ناب انقلاب اسلامي .»

نمی‌دانم آیا ندا که توسط نیروهای بسیج کشته شده قصدش بازگشت به اصول ناب انقلاب اسلامی مورد نظر موسوی بوده است، به دنبال این بوده که پرچم دفاع از نظام اسلامی را و میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را حفظ کند؟

یا که به عکس به دنبال روزنه‌ای بوده که راه فراری از اصول ناب انقلاب و میراث گرانقدر آن که جز تباهی و نابودی و ناامیدی و عقب‌ماندگی چیزی برای مردم ما نداشته بیابد؟ راه گریزی از جامعه ساخته و پرداخته همان امام روشن ضمیر ِ جناب آقای موسوی و باقی همکارانش؟

آقای موسوی گویا فراموش کرده‌اند که مبلغان ایشان مردم را با استفاده از راهکار انتخاب بد و بدتر به پای صندوق‌های رای کشیدند، فراموش کرده‌اند که مردم با این استدلال به ایشان رای داده‌اند که به قول دوستی هیچ گه دیگه‌ای نمی‌تونستن بخورن. حالا رای از فرط استیصال و ناچاری مردم ایران در راستای پیام اصیل انقلاب خوانده می‌شود. در بهترین حالت رای مردمان به انتخاب دولتی میانه‌رو تر بوده است تا بتواند فرصت تجدید قوا برای برداشتن گامی بلند‌تر برای حذف میراث خمینی را در اختیار داشته باشند.

حامیان ایشان به احتمال زیاد اینگونه استدلال خواهند کرد که موسوی راه دیگری ندارد و او اپوزیسیون رژیم نیست، اگر حرفی غیر از این بزند بهانه‌ای برای سرکوب بیشتر می‌شود. تمام این حرف‌ها تا قبل از سخنرانی روز جمعه خامنه‌ای قابل پذیرش بود، اما این سخنرانی و صف کشیدن خامنه‌ای به همراه تمامی نیروهای خود، بسیج، نیروی انتظامی، لباس‌شخصی‌ها، شورای نگهبان، قوه‌ی قضائیه، صدا و سیما و … به معادله شکل دیگری بخشید. خامنه‌ای بارها به شکل تلویحی تهدید به انجام واکنش شدید کرد، تهدید به انجام عملیات تروریستی کرد(شمه‌ای از این تهدیدها در روز شنبه به نمایش در آمد)، تاکید کرد که اگر این اعتراضات ادامه پیدا کند حتی صریح‌تر از این هم با مردم!! سخن خواهد گفت، گفت که جان ناقابل (در این مورد راست گفت) خود را برای اسلام در کف دست نهاده است. نتیجه‌ی این تهدیدات خامنه‌ای که هنوز هم به شکل تمام و کمال عملی نشده است تا امروز کشته شدن نزدیک به 50 نفر از هم‌میهنان ما، مصدوم شدن عده‌ای بسیار بیشتر و دستگیری عده‌ی زیادی گردیده است، این هزینه‌ای است که تا امروز پرداخت شد و روز به روز هم افزایش خواهد یافت، پرسش اینجاست که آیا پرداخت این هزینه برای ایجاد تغییر در شماری از مقامات کشور منطقی و قابل توجیه است.

تا کنون صحبت از تجدید انتخابات بوده است، کروبی هم در بیانیه آخر خود بر تجدید انتخابات حتی با همین مجری و همین ناظر تاکید کرده. حتی اگر با نگاهی خوش‌بینانه دامنه‌ی این تغییرات به خلع ید علی خامنه‌ای و تمامی منتسبان او در قوه قضائیه، صدا و سیما و شورای نگهبان او هم برسد آیا این هزینه‌ی گزاف پرداخت شده ما را به سرمنزل مقصود رسانیده است؟ بعید می‌دانم که موسوی آنقدر از درک سیاسی بی‌بهره باشد که نداند مشکلی که امروز بیش از پیش عیان شده (همواره وجود داشته) ریشه در همان ساختار قانون اساسی دارد، ساختاری که اگر دقیقاً بر اساس آن هم عمل می‌شد (مثلاً رفسنجانی‌ای پیدا نمی‌شد که با ساختن یک دروغ از قول خمینی، فردی که بر طبق قانون اساسی شرایط رهبری نداشته را به این سمت برساند و بعدهم با بازنگری در قانون اساسی همان فرد را از قدرت مطلقه برخوردار سازد) وضعیتی بهتری نداشتیم. ساختاری که روابط غیرشفاف و لابیرنت گونه‌ی آن بهترین شرایط برای میل به سمت دیکتاتوری را در خود فراهم کرده است. ساختارهای قانونی سالم با اعمال شیوه‌های نظارتی گوناگون، تلاش می‌کنند از متمایل شدن قدرت ِ هر فردی به سمت فساد و دیکتاتوری  جلوگیری به عمل آورند، در یک ساختار قانونی ِ درست، مساله هرگز این نیست که فرد قرار گرفته در کانون قدرت تمایل به دیکتاتوری داشته باشد یا نداشته باشد، فاسد باشد یا پاک باشد، میانه‌رو باشد یا تندرو باشد، دروغگو و متقلب، نااهل و نامحرم باشد یا نه، این نظارت است که جلوی جهت‌گیری به سمت فساد را می‌گیرد. وقتی که با یک ساختار معیوب مثل ساختار جمهوری اسلامی روبرو می‌شویم اشتباه بزرگ این است که فکر کنیم معضلات بوجود آمده از آن جهت است که افراد قرار گرفته در سمت‌های مختلف انتخاب‌ها و یا انسان‌های درستی نیستند، و سپس تلاش کنیم جای آن‌ها را در همان ساختار با انسان‌های صالح‌تر عوض کنیم. سیکل بسته رهبری-نگهبان-خبرگان مشکل اساسی است که استبداد را تولید و بازتولید می‌کند.

در مقابل نظام اقتدارگرایی که شمشیر خود را از رو بسته است و بدون مراعات هرفردی را که در مقابلش قرار بگیرد حذف می‌کند (از همان روز اول انقلاب و در مدینه‌ی فاضله‌ی جناب موسوی هم همین بوده است) ابراز وفاداری حتی فرمالیته به قانون اساسی نمی‌تواند جلوی این حذف را بگیرد، هر قدر که این ابراز وفاداری از حذف مهندس بازرگان و اعضای نهضت‌آ‌زادی و دیگر گروه‌های سیاسی دوران اول انقلاب توسط حزب تندروی جمهوری اسلامی آن زمان (حزب رفسنجانی و موسوی و خامنه‌ای) و رهبر اقتدارگرای آن دوران خمینی جلوگیری کرد، امروز هم جلوی حذف این‌ها را خواهد گرفت. در این میان آنچه برباد می‌رود جان جوانانی است که اینگونه پرپر می‌شوند و در نهایت برای این وفاداران جز صفت خائن باقی نخواهد ماند، همانطور که امروز بسیارانی نهضت‌آزادی و اعضای آن را خائنین به ملت و کشور می‌دانند که از حق مردم در مقابل سراب جمهوری اسلامی گذشتند. امیدوارم اشتباه آنان امروز دوباره تکرار نگردد و موسوی و دیگر همراهانش متوجه شوند که آنچه باید در راه آن گام برداشت نه تعویض افراد که تعویض ساختارهاست و به این شکل از به هدر رفتن و بی‌حاصل ماندن خون ریخته شده‌ی جوانان ایران جلوگیری کنند. (البته بنده به زعم جناب‌ آقای مهندس در همین بیانیه در زمره ساحرانی هستم که به قول ایشان «با ادعاي دفاع از حقوق مردم اساسا ديانت و اسلام را مانع تحقق جمهوريت مي‌دانند»)

پی‌نوشت:
1- پیشنهاد ملاحسنی در تنظیم شکوائیه در دادگاه لاهه علیه علی خامنه‌ای بجرم دستور کشتار جمعی مردم بی‌دفاع ایران باید با جدیت در دستور کار خود قرار داد، این کار بیش ازهرکس از دست ایرانیان ساکن در خارج از کشور برمی‌آید.

2- در بیانیه‌های این روزها آنچنان از خمینی صحبت می‌شود که انسان خیال می‌کند تفاوت او با خامنه‌ای به اندازه تفاوت لنین و استالین است.

3- نامزد ندا آقا سلطان: به نوعی به نظر می رسد طرفداران آقای موسوی ندا را به او ربط داده اند. اما این طوری نیست. ندا هرگز طرفدار هیچ یک از این دو گروه نبود، ندا خواهان آزادی بود، آزادی برای همه

Read Full Post »

دوست گرامی یوزپلنگ (وبلاگ غرش) در آخرین پست خود موضوعی بسیار جدی (البته تحت عنوان بازی وبلاگی) را مطرح کرده است که می‌توان ساعت‌ها در مورد آن و از نقطه نظرهای گوناگون به بحث و تبادل نظر پرداخت. به طور خلاصه استدلال این دوست گرامی را می‌توان به شکل زیر بیان کرد.

ملقمه‌ی جمهوری اسلامی، یعنی جمع ضدین اسلامیت و جمهوریت، یا همان تئوکراسی و دموکراسی _با هدف ترمیم صورت ظاهری حکومت در برابر منتقدین داخلی و خارجی آن_  و نقایص فراوانی که به دلیل حضور این دو جریان و تفکر سیاسی متضاد یکدیگر در فضای سیاسی کشور بوجود آمده است باعث اعمال هزینه‌های غیرقابل پیش‌بینی و غیرضروری به اقتصاد کشور و در نهایت به هدر رفتن سرمایه های کشور می‌گردد. نگارنده انتخاب یکی از این دو شیوه‌ی حکومتی به تنهایی را رافع این مشکل می دادند و از آنجا که اعتقاد دارد با توجه به اکثریت جمعیت مسلمان در کشور ایران حکومت نیز باید در چارچوب نظامی مبتنی بر موازین اسلامی باشد شیوه حکومت اسلامی با حاکمی درصدر (تحت هر عنوانی: خلیفه، حاکم، رهبر و …) را پیشنهاد می‌کند و چنین شیوه‌ای را باعث یکدستی در حکومت و جلوگیری از هدر رفتن سرمایه های کشور عزیز ایران می داند.

با این تحلیل که وجود این سیستم سیاسی ناهمگون و این ماسک دروغین جمهوریت برچهره‌ی استبداد حاکم برکشور و ملزومات حفظ این نقاب بر چهره باعث به وجود آمدن هزینه‌های مازاد و از بین رفتن سرمایه‌های مملکت می‌شود صددرصد موافقم، اما از نگاه من دو ایراد به استدلال مورد بحث وارد است، یکی الزام مورد تاکید نگارنده بر وجود نظام مبتنی بر موازین، احکام و حدود اسلامی است که نویسنده بارها و بارها چه در مقدمه‌ی بحث و چه در نتیجه‌گیری به آن اشاره دارد، و دیگری دلایل و اهداف به کارگیری این ملقمه دوگانه و متضاد از سوی حکمرانان کشور است که تنها به اشاره‌ای کوتاه و ناکافی از آن می‌گذرد.

در مورد اول باید گفت که:

الف) هیچ آمار بی‌طرفانه‌ای در مورد میزان معتقدان به تفکرات دینی و غیردینی مختلف در کشور ما وجود ندارد (آماری که در فضایی آزاد و بدون ترس از ابراز عقیده گردآوری شده باشد)

ب) حتی درصورت تعلق اکثریت مردم ایران به دین اسلام، بازهم نمی‌توان قاطعانه نظر داد که حکومت نیز باید در چارچوب نظامی مبتنی بر موازین احکام و حدود اسلامی باشد. نمونه‌های متعددی از حکومت‌هایی وجود دارد که علیرغم اکثریت معتقدان به یک نگرش مذهبی خاص بازهم حکومت لائیک یا سکولار است، در همین نزدیکی خود و در کشورهای اسلامی منطقه، اردن، سوریه، مصر و حتی عراق صدام حسین نمونه‌هایی از این نوع حکومت‌ها هستند که در اکثریت بودن مسلمانان باعث وجود حکومت اسلامی نگردیده است و تفاوتشان با حکومتی مثل عربستان که نظامی مبتنی بر موازین اسلام است کاملاً مشهود است. به عبارت دیگر برای ایجاد یک حکومت اسلامی، مسلمان بودن اکثریت مردمان آن کشور تنها شرط لازم است و نه شرط کافی.
در حقیقت چیزی که در کشور ما اتفاق افتاده کاملاً عکس این قضیه است و حکومت استبدادی اسلامی که خود را بر این کشور تحمیل کرده است وجود خود را با استفاده از بهانه‌ی اکثریت مسلمان کشور توجیه می‌کند، و بی‌شک اگر این حکومت ِ استبدادی تمایل مذهبی‌ای غیر از این داشت یا تمایل مذهبی نداشت بر بهانه‌ای دیگر تاکید میورزید.

اما مورد دوم که اتفاقاً دارای اهمیتی بسیار بیشتر است این است که چرا حاکمان این کشور بر بکارگیری همین سیستم شترگاوپلنگ ِ نه‌این تمام نه‌آن تمام، با تمام بدی‌ها و نقایص آن اصرار می‌ورزند. شاید از معایب و ضررهای مختلف این سردرگمی سیاسی از جمله هدر رفتن سرمایه‌ی کشور که مورد تاکید نویسنده مطلب هم هست آگاه نیستند. شاید نگرانی‌ای نسبت به اتلاف سرمایه‌ای که صحبتش می‌شود ندارند. جواب هردوی این شایدها منفی است، آنها بهتر از من و شما  از ضررهای این سیستم مطلع هستند و بیشتر از من و شما نگران سرمایه‌های مملکت هستند (چرا که آن را دارایی خودشان می دانند). اما برای تحلیل اینکه چرا بر ادامه‌ی این روند اصرار می‌ورزند باید به موضوع منفعت و ضرر (که مشخصاً تعاریف نسبی دارد) از نگاه خود آنها نگاه کنیم و نه از نگاه شهروندان عادی جامعه. پاسخ این است که سودی که در ادامه‌ی این رویه‌ برای حاکمان متصور است از ضرری که ممکن است به آنها بزند بیشتر (بسیار بیشتر) است.

ضرب‌المثل قدیمی «به شترمرغ گفتند بپر گفت شترم، گفتند بار ببر گفت مرغم»، به بهترین شکل این وضعیت را تصویر می‌کند. فارغ از اینکه این خصوصیت ِ دوگانگی از روز اول به شکلی هدفمند طراحی شده بوده و یا اینکه در طول زمان خودش را به این شکل درآورده، جمهوری اسلامی از این سردرگمی کمال استفاده را می‌کند. البته این روش تنها محدود به این کشورهم نیست، روسیه‌ی سفید، چین، روسیه، سوریه، مصر، الجزایر، ونزوئلا، زیمباوه و حتی کره‌ شمالی هم کمابیش از همین شیوه بهره می‌برند (در مطلبی به نام نواستالینیسم به این موضوع اشاره‌ای کوتاه کرده‌ام). آن‌ها هم سعی می‌کنند بر چهره‌ی ترسناک دیکتاتوری‌های خود، گریم زیبای دموکراسی بکشند و بابت این کار هزینه‌ی رژ لب نمایش انتخابات، ریمل پارلمان فرمایشی، کرم‌پودر تفکیک قوای ظاهری و …. را پرداخت می‌کنند. هزینه‌ای که در نگاه اول با توجه به آگاهی همگان از ماهیت حقیقی این نظام‌‌ها کاملاً بیهوده و اتلاف سرمایه به نظر می‌آید. اما همین هزینه‌ها در نگاه کلان‌تر به عنوان عاملی پرقدرت در راه بقای اینگونه نظام‌ها در مقابل فشارهای داخلی و یا خارجی نقش بازی می‌کند. شاید در این روزها که فضای وبلاگستان بیش از حد انتخاباتی شده است، درک این سخن آسان‌تر باشد. اینکه این دوگانگی به چه زیبایی باعث ایجاد شکاف و در نتیجه از بین رفتن اتحاد بین افراد جامعه گردیده است، اتحادی که مهم‌ترین عامل سرنگونی ِ دیکتاتوری‌ها در طول تاریخ بوده است، به خصوص در زمانه‌ای که می‌توان نقش عوامل خارجی در سرنگونی حکومت‌ها را با انواع و اقسام برگ‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و … تا حد زیادی کم تاثیر کرد. به هرحال فراوان هستند آن عده‌ای که ساده‌دلانه و تحت تاثیر هیاهوی تبلیغاتی پرقدرت نظام این گریم را به جای چهره‌ی حقیقی می‌انگارند، و عده‌ای دیگری که با گمان ِ اینکه ممکن است در این گریم نقش کوچکی از واقعیت هم موجود باشد به آن دل‌خوش می‌کنند. در میان مفسران و تحلیلگران سیاسی هم همین شکاف حتی در تشخیص نوع حکومت بوجود آمده است، گروهی نظام را دموکراسی دینی می‌نامند و عده‌ای آن را نیمه دموکراتیک می‌خوانند، حتی این سردرگمی در میان آن عده که لااقل در دیکتاتوری بودن این نظام هم‌صداو هم‌فکر هستند نیز وجود دارد، سلطانی، اولیگارشی، ملوک الطوایفی، فاشیستی، خودکامه (توتالیتر) و …واژه‌هایی است که برای توصیف جمهوری اسلامی استفاده می‌شود. تمامی این اختلافات ناشی از همین کارکرد دوگانه نظام است، اختلافاتی که نتیجه‌ی عملی آن ناتوانی در اتخاذ یک راهکار مشخص و عدم ایجاد یک جبهه یکپارچه برای مقابله با نظام و مآلاً تضمین بقای آن است.

با این توضیحات مشخص است که هدف به کارگیری این شیوه توسط جمهوری اسلامی صرفاً «ترمیم صورت ظاهری حکومت در برابر منتقدین داخلی و خارجی آن» نیست بلکه اهدافی بسیار ارزشمندتر (از نگاه سود و زیان حاکمان) را دربرمی‌گیرد. اهدافی که آنقدر اهمیت دارد که در مقابل آن مسائلی مانند اتلاف سرمایه‌های اقتصادی، انسانی، طبیعی و … رنگ می‌بازد و به مسائل کم اهمیت فرعی تبدیل می‌شود و حکومت هم تمامی این هزینه‌ها را به جان و دل می‌خرد تا به حضور خود در صحنه‌ی قدرت ادامه دهد. مسلماً اگر راهکاری پیدا شود که در عین تضمین بقای رژیم، باعث اتلاف کمتر سرمایه گردد توسط حاکمان کشور مورد استقبال قرار خواهد گرفت ولی این راه مسلماً برداشتن ماسک زیبای دموکراسی از چهره و تبدیل شدن به حکومت اسلامی با حاکمی در صدر آنطور که دوست گرانقدر یوزپلنگ پیشنهاد می‌کند نیست.

وااااااااااای چه قیافه‌ی مهربونی داره! نـــــــــازی

وااااااااااای چه قیافه‌ی مهربونی داره! نـــــــــازی

اما پیشنهاد من در راه جلوگیری از اتلاف سرمایه‌ای که صحبتش رفت، راه حلی ساده و در عین حال بیش از حد تخیلی است. راه حل من اینست که همین آقایون سردمداران نظام اسلامی خود زمینه‌ی انتقال مسالمت آمیز قدرت به یک ساختار جمهوری حقیقی را مهیا سازند و پس از آن بازنشته شوند، و در مقابل، ملت ایران تضمین می‌دهد که حقوق بازنشستگی ِ بسیار دست و دلبازانه، برای داشتن مرفه‌ترین زندگی در هر نقطه از دنیا را برای خود و خانواده این افراد به مدت 200 سال تامین نماید. حقوقی که بتوانند با آن سوار بر بوگاتی ویرون شوند و در قصر‌های خود در ایبیزا و بورلی هیلز حمام آفتاب بگیرند، حوریان زیباروی زمینی ماساژشان دهند، لباس‌هایشان رو بیژن و کارل لاگرفلد و تام فورد بدوزند و در کنار و مهمتر از همه‌ی اینها شب‌ها آسوده بخوابند، فارغ از این نگرانی که وای اگر اسرائیل حمله کند، وای اگر آمریکا حمله کند، وای اگر مردم سر به شورش گذارند، و آسوده از دیدن کابوس آویزان شدن بر درختان و مخفی شدن در سوراخ‌ موش‌ها.

طبق رسم این بازی‌ها باید وبلاگ‌نویس دیگری را به ادامه بازی دعوت نمود، البته دوست مورد نظر من توسط خود یوزپلنگ به این بازی دعوت شده، ولی من برای محکم‌کاری از دوست بزرگوار ققنوس عزیز می‌خوام که نگاهی دیگر همیشگی‌اش رو به این موضوع بیاندازه.

پی‌نوشت: خوندن مقاله‌ی اخیر دکتر محمد ملکی برای درک هرچه بهتر چهره‌ی واقعی پشت نقاب توصیه می‌شه.

Read Full Post »

در میان استدلال‌هایی که طرفداران مشارکت در انتخابات انجام می‌دهند، استدلال‌های عجیب و غریب، استدلال‌های منطقی، نیمه منطقی، غیر منطقی، استدلال‌های فضایی، استدلال‌های خنده‌دار، گریه‌دار، استدلال‌های ساده‌لوحانه، خوش‌بینانه، بد‌بینانه، واقع‌بینانه و ….. انواع و اقسام استدلال‌ها که البته با تنوعی به همین میزان گسترده از روش بیان، ارائه می‌گردند به چشم می‌خورند. در این میان فراوانند استدلال‌هایی که گاهی اوقات جز بهت‌زدگی، توان ِ نشان‌دادن هر واکنش دیگری رو از تو می‌گیرند.

امروز با یکی از این استدلال‌های خارق‌العاده که البته نشان‌دهنده‌ی نبوغ فراوان گوینده آن نیز هست روبرو شدم، این استدلال به قدری جالب بود که تا دوباره و سه‌باره آن را نخوانده بودم، هنوز فکر می‌کردم با یک اشتباه تایپی یا لپی روبرو هستم. از مصاحبه بسیار خواندنی حجة‌الاسلام ِ سابق و روشنفکر دینی امروز حسن یوسفی اشکوری در سایت روزآنلاین صحبت می‌کنم.

این جملات را بخوانید:

» من مدتهاست که از شرکت در انتخابات احساس فريب خوردگي مي کنم اما گويا راهي جز ‏اين نمانده است که اين قدر فريب بخوريم تا فريب دهندگان را از کار خود پشيمان کرده و از ميدان به در کنيم ‏و در تحقق آزادي و دموکراسي و تأمين حقوق بشر و توسعه کشور کامياب شويم.‏»

به چشمان خود شک نکنید، «فریب دهندگان» به اشتباه تایپ نشده. نــه، قرار نیست فریب‌خوردگان از فریب‌خوردگی خود درس عبرت بگیرند و سعی کنند دیگر فریب نخورند، بلکه این فریب‌دهدگان هستند که قرار است (معلوم نیست بر اساس چه مکانیسمی) از فریبکاری ِ به منفعت خودشان خسته  یا پشیمان شوند و دست از فریب‌دادن مردمانی که روشنفکرانشان نیز علیرغم آگاهی از فریب ِ در جریان، بازهم فریب‌خوردن را تشویق می‌کنند بردارند.

آیا فریب‌کاران زمانی که کسی فریبشان را نخورد ممکن است از فریب‌کاری خود دست بکشند و از میدان به درشوند یا زمانی که همواره کسانی هستند که فریبشان را می‌خورند؟ البته ایشان مشخص نکرده‌اند که این «این‌ قدر فریب خوردن» دقیقاً یا حدوداً چقدر است ؟

نمی‌دانم شاید هم یوسفی اشکوری، قصد دارد از میان این خطوط فراموش‌کاری ِ ذاتی ما ایرانیان را به این شیوه‌ی طنزآلود به رخمان بکشد، و به ما یادآوری کند که تا زمانی که همچنان فریب می‌خوریم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که فریب‌دهندگان خودشان از این فریب دلنشین خسته شوند و ما را به سرمنزل دموکراسی، آزادی و حقوق بشر برسانند. شاید آگاهانه می‌خواهد به ما یادآوری کند که ادامه‌ی بازی ِ فریب خوردن، به اندازه این حرف که فریب‌کاران خودبه‌خود (یا به دلیل فریب‌خوردن همیشگی ما) از رفتارشان پشیمان شوند، مسخره و خنده‌دار است.

deceit

یعنی این شکلی !!؟؟

Read Full Post »

Older Posts »