حكومتهاي تماميتخواه و آرزوي ديرينه آنها
آنچه در نيمه اول قرن بيستم اتفاق افتاد، به ناگاه چشمان مردم، نويسندگان، فلاسفه و سياستمداران جهان را به حقيقت خطري تازه روشن كرد: توتاليتاريسم.
يوتوپيايي كه تا پيش از آن در انديشهها و آثار فلاسفهاي چون افلاطون، ارسطو، هگل، فيخته و … و تنها به صورت نظري مطرح گرديده بود، در جهان عمل و در ابعادي غيرقابل تصور، ويرانگر و سهمگين، خود را در معرض نمايش گذاشته بود. نمايشي كه تنها نكته مثبت آن اثبات اين حرف بود كه «تلاش براي ساختن بهشت بر روي زمين بي شك منجر به ايجاد جهنمي هولناك خواهد شد.» در كنار اين نكته مثبت، تلفات بيسابقهاي بود كه شكل ميگرفت. تلفاتي كه تنها از جنبه انساني، جان دهها ميليون انسان را در سراسر جهان گرفت1.
ظهور قدرتمند حكومتهاي توتاليتر – كه متاسفانه همواره بر بستري از حمايت مردمي هم بوجود ميآيد – و وحشت ناشي از آن، در جهان ادبيات منجر به خلق آثار داستاني علمي تخيلي فراواني شد كه به dystopian fiction 2 شهرت دارند. همگي اين آثار آيندهاي را به تصوير ميكشند كه حاكماني تماميت خواه با استفاده از روشهاي متفاوت و با بهرهگيري از تمامي ابزارهاي تكنولوژيك خود، در جهت كنترل همهي اعمال شهروندان و در نهايت كنترل ذهن آنها گام بر ميدارند3. در اكثر جوامع ارائه شده در اين آثار، سيستم تماميتخواه گسترشيافتهاي وجود دارد كه در امر به دست گرفتن تمامي شئونات زندگي شهروندان تا حد زيادي موفق شده است.
جهان جسور جوان نوشته آلدوس هاكسلي 4 در 1932، هزار و نهصد و هشتاد چهار اثر جورج اورول 5 در سال 1948 و فارنهايت 451 نوشته رِي برادبري 6 در سال 1951 مشهورترين اين آثار هستند كه بيشتر با بهرهگيري از تجربه ساختار انديشهاي، ديوانسالاري و عملكردي حكومت مخوف استالين در شوروي و حكومت هيتلر در آلمان به رشته تحرير درآمده اند. داستان تلاش حكومتهاي خودكامه در به اختيار گرفتن ذهن شهروندان خود و به بند كشيدن آن (به عنوان آخرين و مهمترين قدم ايجاد توتاليتاريسم تمام و كمال) و در مقابل تلاش شهروندان اين جوامع براي تسليم نشدن در برابر اين خواست حاكمان و مبارزه با آن. تلاشي كه در هر كدام از اين آثار با ميزان متفاوتي از اميد و يا نااميدي روبرو ميگردد.
اما جاي بسي خوشحاليست كه در جهان واقعيت هرگز سيستمهاي توتاليتري به قدرت و تماميت حكومتهاي اين آثار بوجود نيامدند. شايد اميد شيريني كه خواننده در پايان رمان فارنهايت 451 با آن روبرو ميشود حقيقيتر از نااميدي دردناكي است كه در 1984 گريبان او را ميگيرد. از مقايسه اين آثار و آنچه در جهان واقعيت رخ دادهاست 7، ميتوان فهميد كه عليرغم خواست حاكمان در راستاي تحققبخشي به آرزوي ديرينهشان كه همانا كنترل ذهن شهروندان به هدف مطلق كردن ولايت خود بر آنان ميباشد، اين انسان آزاد و ذهن آزاديخواه وي بوده است كه در نهايت و پس از تحمل هزينهي بسيار، حاكمان را قدم به قدم به عقب نشانده است. حركتي رو به جلوي انسان آزاديخواه و برابريطلب كه همچنان و در همهي جاي جهان ادامه دارد، و روز بروز حاكمان را به عقبنشيني بيشتري وادار ميكند.
اما آنچه دردناك و باعث تاسف است، اين است كه در اين گوشه از دنيا، حاكمان بيتوجه به آنچه در صد سال گذشته (چه در كل جهان و چه در ايران) رخ داده است، همچنان در تلاشند كه ذهنها را آنگونه كه خود ميپسندند، شكل دهند.
ديگر شنيدن خبر دستگيري، زندان، انفرادي و انواع شكنجههاي سياه و سفيد و مرگ ِ وبلاگنويسان، فعالين حقوق زن، تشكلهاي كارگري و به خصوص دانشجويان امري عادي محسوب ميشود. جالب اينجاست كه اين دستگيريها، چپ و راست، سكولار و لائيك و اسلامگرا و …. نميشناسد. كافيست ذهنيتت كمي متفاوت، فقط كمي متفاوت با آنچه حاكمان دوست دارند باشد، فقط كافيست كه بيانديشي، انگار انديشه بيماري واگيردار مهلكي است، كه به محض بروز اولين سيمپتومها، بايد نيروهاي ويژه سرتاپا پوشيده را به سراغش فرستاد تا هرچه زودتر اورا به قرنطينه منتقل كنند. همان كه شاملو ميگفت، «به انديشيدن خطر مكن» 8
نميدانم دليل اين ناديده انگاشتن ِ گذشته چيست، گذشتهاي كه همچون آينهي تمامنماي جادويي، آينده اين كوشش حاكمان براي به بند كشيدن انديشه را به وضوح به نمايش ميگزارد. آيا حاكمان ما هيچگاه از نعمت بينايي برخوردار نبودهاند؟ آيا خوابشان اينقدر سنگين است كه تنها زماني ميتوان بيدارشان كرد كه كار از از كار گذشته باشد؟ آيا شهوت قدرت چشمانشان را كور كرده است؟ و يا به اميد، انگيزه، بشارت، اشارت و يا توهم چيزي كه من و تو از آن بيخبريم، خود را به خواب زدهاند و هر لحظه پلكهاي خود را محكمتر از قبل به هم ميفشارند؟
نميدانم، اما آنچه با اطمينان ميدانم اين است كه: هرگز نميتوان بر اسب بالدار انديشهي انسان افسار زد. شك ندارم كه دير يا زود اين اسب سركش، تمامي بندها را از دست و پا و بال و پر خود ميگسلد و باز به پرواز زيبايش در آسمان بيكران انديشه ادامه خواهد داد. به اميد آنروز
- 1. مجموع تلفات انساني جنگ جهاني دوم، انسانهايي كه در نسلكشيهاي حكومت استالين يا مستقيماً كشته شدند و يا در گولاگها جان باختند وهمچنين افرادي كه در پاكسازيهاي حزب كمونيست چين و تحت حكومت مائو جان باختند بيش از 50 ميليون نفر است
- 2. dystopia ( kakotopiaيا anti-utopia) اولين بار در سخنراني جان استوارت ميل در پارلمان انگلستان در سال 1868 مورد استفاده قرار گرفت. در مورد معني اين كلمه دو نظر وجود دارد، يكي آنرا به معناي ناكجاآابادي ميداند كه به دليل نقص و يا حادثهاي از مسير يوتوپيا بودن منحرف گرديده، ولي تعريف ديگر آنرا ناكجاآبادي ميداند كه بر خلاف يوتوپيا، از همان ابتدا ارزشهاي منفي حاكم بوده است و حتي براي مخفي ماندن شرارت تلاشي نميشود.
- 3. در رمان 1984 اثر جورج اورول، مستقيماً با دايرهاي به نام پليس ذهن thought police روبرو ميشويم.
- 4. Brave New World ترجمه عنوان كتاب از دكتر عزتالله فولادوند است.
اين كتاب در ايران با عناوين زير ترجمه شده است. اما ترجمه عنوان استاد فولادوند «جهان جسور جوان» نزديكتر است.
دنياي قشنگ نو ؛ ترجمه سعید حمیدیان : نشر واژه، ۱۳۶۸ و
دنياي شگفتانگيز نو؛ترجمه حشمتالله صباغی، حسن کاویار، کارگاه هنر، ۱۳۶۶ - 5. هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ترجمه صالح حسینی، نیلوفر، ۱۳61
هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ترجمه ژیلا سازگار، اطاق چاپ، ۱۳۶۱، ۱۳۵۹ - 6. چهارصد و پنجاه و یک فارنهایت؛ ترجمه علاآالدین بهشتی، آشتیانی،1363
- 7. شايد در ابتداي امر مقايسه يك موضوع داستاني تخيلي با واقعيت اتفاق افتاده در جهان امري نامناسب به نظر آيد، اما نبايد از نظر دور داشت كه اگر اين چنين وحشتي در ميان نويسندگان و روشنفكران بوجود نيامده بود، و اگر اين پيشبينيهاي هراسناك از آينده تصوير و ارائه نميشد، اكنون وضعيت جهان به گونهاي ديگر بود. به گمان من پيشبيني چنين آينده وحشتآوري توسط اين آثار بود كه جلوي تحقق همان پيشبيني را گرفت.
- 8. در اين بن بست، از مجموعهي ترانههاي كوچك غربت، احمد شاملو 1358