تهاجم هوایی اسرائیل به نوار غزه، که تحت حاکمیت گروه تروریستی و تندروی حماس قرار دارد، اینروزها بحث داغ وب فارسی است. در مباحثی که در حال انجام است میتوان با4 دستبندی کلی روبرور شد:
1- اسرائیل جنایتکار، غاصب،وحشی و بربر است و باطل و مردمان فلسطین مظلوم و برحق. هرکس که از مردمان فلسطین حمایت نکند، شریک اسرائیل در ریختن خون مردمان غزه است و خائن.
2- فلسطینیان (به خصوص ساکنان غزه) بیفرهنگ و تروریست هستند و هرچه به سرشان بیاید مستحق آن هستند و هرکس از مردمان فلسطین دفاع کند، پشتیبان و عامل نظام جمهوری اسلامی است.
3- کشته شدن غیرنظامیان و کودکان و در کل جنگ را، از دیدگاه حقوق بشری محکوم میکنیم بدون توجه به اینکه عامل آن کدام سوی ماجرا هست. (البته گروه سوم هم گاهی به این سو_حمایت از فلسطینیان و سرزنش اسرائیل_ و یا آن سو _سرزنش حماس و حمایت از اسرائیل_ نزدیک میشود.)
4- پرداختن به موضوعی مثل ماجرای غزه (در قیاس با آنچه در درون مرزهای ایران بر سر خودمان آمده است) امری انحرافی و بیهوده است و آنرا مصداق کاسه از آش داغتر شدن تلقی میکنیم.
در این میان طبق رسم ما ایرانیان بازار اتهام و انگ، داغ ِ داغ است و صفات نادان، احمق، بیبصیرت، بیشرف، بربر، مرتجع، مزدور، حیوان، خائن، وحشی، نژادپرست، عقدهای و …چه در مطالب و بخصوص در کامنتها فراوان در حال رد و بدل شدن است.
اما بحث من در اینجا اصلاً به این مرتبط نیست که در مقابل این ماجرا چه موضعی باید گرفت، بلکه میخواهم به این بپردازم که آیا این کمیت بالای مطالب مرتبط با این موضوع (فارغ از کیفیت و محتوای آنها) به تبلیغات پیگیر نظام جمهوری اسلامی مرتبط است یا نه؟
از همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیل ستیزی و دفاع از فلسطینیان (که در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به آن تحت عنوان دفاع از مستضعفان عالم اشاره شده) به عنوان یکی از پایههای تبلیغاتی نظام مطرح بوده است. از بهرهبرداری تبلیغاتی از سفر یاسر عرفات در همان اوایل انقلاب به ایران، و کمکهای فراوانی که مردم ایران به همراه او روانهی فلسطین کردند (که بعدها سر از حسابهای بانکهای سوئیس او درآورد)، شعار مرگ بر اسرائیل سر صفهای مدارس، دیوار نوشتههای گفته خمینی که «اگر مردم ایران تنها یک گلوله داشته باشند آن را به سینهی اسرائیل شلیک میکنند» تا امروزی که این پروژه، مجهز به انواع شیوههای نوین تبلیغاتی شده است (استفاده از دانش آیتی، اساماس، ماهواره و …) همه و همه نشانههای این برنامهی تبلیغاتی دراز مدت است. برنامهای که عمری کمابیش به اندازه عمر نظام جمهوری اسلامی دارد. نزدیک به سی سال است که نظام جمهوری اسلامی، آشکارا از گروههای تروریستی مانند حزبالله و حماس (والبته پشت نقاب دفاع از مستضعفان جهان) حمایت مالی، نظامی و معنوی میکند و همواره تمامی کشورها، گروهها و سیاستمدارانی را که به نحوی در تلاش برای ایجاد صلح در منطقه بودهاند، خیانتکار و سازشکار نام نهاده است. امکان ندارد روزی تلویزیون یا رادیوی خود را روشن کنید و صحبتی از رژیم غاصب صهیونیستی نشنوید. اماکن ندارد روزنامهای را باز کنید و صفحات و ستونهایی را در مذمت رژیم غاصب و در حمایت (لفظی) از مردم مظلوم فلسطین نبینید، خواه یک روزنامهی محافظهکار سنتی مثل جمهوری اسلامی پیش روی شما باشد، یا یک روزنامهی اصلاحطلب. همیشه به شوخی میگویم که جمهوری اسلامی تمامی تلاش خود را برای ادامه بحران و جنگ در منطقه و جلوگیری از صلح میکند چرا که اگر چنین اتفاقی محقق شود، صفحات روزنامهها و ساعات برنامههای تلویزیونی خالی خواهد ماند. سوال اصلی من در اینجاست که آیا سیسال پروپاگاندای پرهزینه و شبانهروزی جمهوری اسلامی با استفاده از تمامی ابزارهای رسانهای و غیررسانهای خود، تاثیری در ما مردمان _بیش از هر چیز منظورم ما مردمان مخالف نظام حاکم و طرفدار و هواخواه دموکراسی و حقوقبشر هست_ نگذاشته است؟ وگرنه تاثیرگذاری حکومت بر روی بسیجیان و طلبههای منتفع از حفظ وضع موجود، که به تائید مقامات حکومت، حضور برنامهریزی شده در فضای وبلاگستان دارند، (و البته قطعاً با نقابها و بزکهای رنگارنگ به فعالیت میپردازند و لزومی ندارد که همگی بر سر در وبلاگشان تصویر رهبر فرزانهی انقلابشان را آویزان کنند) که امری غیر قابل انکار است. در کنار این افراد که عموماً در دستهی اول از تقسیم بندی ابتدای مطلب قرار میگیرند، تعداد زیادی از وبلاگنویسان منتقد حاکمیت، وبلاگنویسانی که برای رهایی از استبداد حاکم در کشور، در اقصی نقاط جهان به تبعید خودخواسته رفتهاند، وبلاگنویسانی که برای حفظ جان خود به کشورهای دیگر از نزدیکی قطبشمال تا نیوزلند پناهنده شدند، نیز به نوشتن در این مورد پرداختهاند که بیشتر در دستههای 2 تا 4 تقسیم بندی قرار میگیرند. اما این حجم گستردهی مطالب، به چه دلیل در وبلاگستان فارسی حضور دارد. یک بخش از این حضور گسترده، که قطعاً تاثیر کاذب ِ وبلاگنویسان بسیجی و طلبه (همان 50000 معروف) هست که فقط به قصد تغییر چهرهی وبلاگستان منتشر میشود، اما بخشی دیگر از این کمیتبالا، به نظر من به این دلیل است که سیاستهای جمهوری اسلامی در این 30 سال، به نحوی مسئله صلح اسرائیل و فلسطین را به مسائل داخلی ما ایرانیان گره زده است. و در نهایت دلیلی که من آنرا دلیل اصلی میدانم همین تبلیغات نظام است. برای درک بهتر این تاثیر به یک واقعهی مشابه در همین ماههای اخیر و میزان توجه به آن در وبلاگستان میپردازم.
5 ماه پیش در اوایل ماه آگوست، در زمانی که سارکوزی اولین ماه ریاست دورهای اتحادیهی اروپا رو به عهده داشت و در هنگامی که چشمان تمامی دنیا به پکن و افتتاحیه پرخرجترین المپیک تاریخ دوخته شده بود، خبری منتشر گردید، ارتش دومین قدرت نظامی جهان، ارتش روسیه، به کشور کوچک گرجستان حمله کرده است. بهانهی این حمله دفاع روسیه از مردمان روس ساکن در اوستیای جنوبی بود. روسها ادعا میکردند که ساکاشویلی رئیسجمهور مورد حمایت آمریکا و اروپای گرجستان، به قصد تصرف منطقهی مستقل اوستیای جنوبی به آنجا لشکرکشی کرده است. همین امر باعث شد که ارتش روسیه نه تنها تمامی اوستیای جنوبی رو به تصرف خود درآورد، بلکه کیلومترها در خاک گرجستان و در شهری به نام گوری پیشروی کند. اکثر کشورهای جهان، این رفتار روسیه را محکوم کردند، در بیانیههای مختلفی که سران کشورهای مختلف و همچنین سازمان ملل متحد منتشر کردند، کشور روسیه به خاطر برخورد نظامی بیش از حد و نامناسب (در آن روزها کلمهای که بسیار زیاد مورد استفاده قرار میگرفت Disproportionate بود) سرزنش شده بود. البته جمهوری اسلامی ایران مثل همیشه رویکردی متفاوت درپیش گرفته بود و به همراه کوبا تنها کشورهایی بودند که از روسیه حمایت میکردند و صدای حمایت از مردم مظلوم گرجی بلند نشده بود. آن ماجرا که به نام بحران قفقاز معروف شد بود، خیلی زود با پادرمیانی قدرتهای جهانی و در کنار آن رفتار عقلانی و مسئولانه رئیسجمهور ساکاشویلی به پایان رسید. ساکاشویلی پذیرفته بود که توان مقابله با قدرت نظامی روسیه را ندارد و میدانست که هر پاسخی به ارتش روسیه با توانی چندین برابر مقابله خواهد شد، به این دلیل دست از لجبازی غیرمسئولانهای که تنها به زیان مردم و کشور گرجستان بود کشید و با حمایت دوستانی که در میان کشورهای اروپایی برای خود دستو پا کرده بود، خوشبختانه بحران قفقاز بزودی پایان پذیرفت. اتفاقی که در غزه افتاد بسیار شبیه این واقعه است. در ماه پایانی ریاست سارکوزی بر اتحادیه اروپا و در زمانی که همه منتظر آغاز جشنها و تعطیلات کریسمس و سال نوی میلادی بودند، اسرائیل به غزه حمله کرد، بهانهی این حمله راکتپراکنی حاکمان غزه_گروه تروریستی حماس_ به سوی شهرکهای اسرائیلی نشین و دفاع اسرائیل ازشهروندان خود بود. در این مورد هم استفادهی اسرائیل از قدرت نظامی خود بیش از حد و نامناسب (Disproportionate) بود. این بار هم جمهوری اسلامی واکنشی در مقابل واکنش تمام دینا از خود نشان داد، در حالیکه همگان به دنبال ایجاد آتشبس بودند، جمهوری اسلامی بر طبل توخالی جنگ میکوبید، البته دشمن ایران در این جنگ تنها اسرائیل نبود بلکه جهان عرب هم در اردوی دشمن جای گرفته بود. سفارتخانهها و کنسولگریهای کشورهای عربستان، مصر و اردن مورد حملهی بفرمودهی نیروهای بسیجی قرار گرفت، حرکاتی که حتی توسط علی خامنهای هم صراحتاً تائید شد. در غزه هم حاکمان آنجا نشان دادند که در انجام رفتارهای غیرمسئولانه، تفاوتی چندان با حامیان خود ندارند، آنها با اینکه در موضع ضعف قرار داشتند، و با اینکه از قدرت نظامی طرف مقابل کاملاً آگاه هستند، در ظرف این ششروزی که از آغاز این تهاجم گذشته است، همچنان به پرتاب بیهودهای موشکهای خود، موشکهایی که جز اندکی خسارت مالی چیز دیگری بر جای نمیگذارند ادامه دادهاند و با این رفتار خود مجوز ادامه حملات اسرائیل را صادر کردهاند. البته آنها مدتهاست که به دلیل رفتارهای نادرست خود دوستی هم در میان کشورهای جهان برای خود نگه نداشتهاند تا بتوانند به کمک و حمایت آنها دلخوش کنند.
اما رویکرد رسانهای در قبال این دو بحران، قفقاز و غزه در جهان، ایران و وب فارسی چگونه بود؟
همیشه 5 تلویزیون خبری را دنبال میکنم، بیبیسی، سیانان، الجزیره، فرانسه24 و یورونیوز. از نگاه من میزان پوشش خبری این دو واقعه در این تلویزیونها کمابیش به یک اندازه بود، به این شکل که در هر مجموعهی خبر، خبرهایی از بحران، گفتگویی با گزارشگر حاضر در محل و مصاحبه با سران کشورها و تحلیلگران در باره ابعاد و راهکارها منتشر میگردید، درکنار این موضوع، بخش بزرگی از اخبار به موضوع المپیک پکن و یا مسائل مربوط به سال نوی میلادی و تعطیلات اختصاص داشت و دارد. شاید بتوان گفت که چیزی حدود 20 درصد اخبار به بحران قفقاز یا غزه اختصاص یافته است.
اما در ایران ماجرا به گونهای دیگر است، میزان پوشش این دو واقعه در صدا و سیما، و همچنین مطبوعات بسیار متفاوت است. پوشش خبری ِ (اگر بتوان آنرا با توجه به استانداردها، خبری دانست) بحران قفقاز تنها به صورت اشارهای به موضوع و البته با چاشنی انتقاد از ساکاشویلی، بوش، انقلاب مخملی انجام میگرفت. شاید بتوان گفت که بحران قفقاز حتی درصدی از موارد رسانهای را به خود اختصاص نداده بود. در حالیکه برای ماجرای غزه، تمامی برنامهها، خبری، تحلیلی و تفسیری، گزارش، خانواده و حتی برنامههای کودکان و ورزشی نیز به این موضوع پرداختهاند. وضعیت روزنامهها هم آنچنان تفاوتی با وضعیت صدا و سیما ندارد.
اما در فضای وب فارسی که اتفاقاً مورد بحث ماست چه اتفاقی افتاده است؟ برای ارائه یک عدد که قیاس را آسانتر نماید به موضوعات داغ سایت بالاترین مراجعه کردم، تا زمان نگارش این مطلب در مورد جنگ غزه و موضوعات مرتبط با آن مثل تسخیر باغ قلهک و آتش زدن فروشگاه بنتون توسط بسیجیان در اعتراض به تهاجم اسرائیل، 5 موضوع داغ و در مجموع 309 لینک در بالاترین معرفی شده است (موضوع داغ مربوط به تعطیل شدن روزنامهی کارگزاران را اگر اضافه کنیم، 6 موضوع داغ و 341 لینک خواهد شد) ، این در حالی است که در مورد بحران قفقاز تنها یک موضوع داغ و فقط 54 لینک معرفی گشته است. این لینکها که هم لینکهای خبری مربوط به خبرگزاریهای رسمی ایرانی و خارجی و همچنین مطالب وبلاگی هست، به خوبی تفاوت عمدهی بین این دو واقعه را نشان میدهد.
در بحثهایی که با نویسندگان مستقل مطالبی در مورد محکومیت کشتار غیرنظامیان توسط اسرائیل داشتهام، اکثراً مدعی بودهاند که کسانی که در دستهی چهارم تقسیمبندی قرار دارند، کسانی هستند که از موازین حقوق بشری و انصاف دور افتادهاند و تبلیغات جمهوری اسلامی را دارای تاثیر منفی و باعث بیتفاوتی این افراد از موضوعات انسانی و حقوقبشر میدانند و یا مدعی بودند که نویسندگان این مطالب برای اسرائیل تقدس و مصونیت قائلند. سوال اینجاست که موازین حقوق بشری و انصاف در زمان بحران قفقاز کجا بود؟ (این سوال را میتوان دربارهی موارد و وقایع بسیار دیگری هم مطرح کرد)، آیا در جریان حملهی نظامی ارتش روسیه و نفوذ آن تا کیلومترها درون خاک گرجستان، هیچ غیرنظامی و کودکی کشته نشده بود؟ چرا مطالبی در محکومیت کشتار کودکان و افراد بیگناه در گوری نوشته نشد؟ صداهایی که امروز دیگران را به بیتفاوتی و سنگدلی متهم میکنند، صداهایی که امروزه ادعا میکنند، منتقدانشان دربارهی دموکراسی و حقوقبشر برای اسرائیل استثنا قائل میشوند و برخورد گزینشی (Selective) دارند، چرا در زمان بحران گرجستان، واکنشی نشان نداند تا من متوجه بشم که آنها برای ساکنان غزه، تقدس و استثنا قائل نیستند و به دنبال حقوق بشر گزینشی تنها برای مردمان غزه نیستند؟
بحث برسر این نیست که بنویسند یا ننویسند، بحث برسر این است که این تفاوت برخورد از کجا ناشی میشود. البته شکی ندارم که وبلاگ نویسان دموکراسیخواه و مستقل ما به دنبال حقوقبشر برای همه هستند و هرگز به چنین موازینی به صورت گزینشی نمینگرند، اما موضوع دیگری که نسبت به آن هم شکی ندارم، اینست که بخواهیم یا نخواهیم، خوشمان بیاید یا نیاید، تبلیغات 30 ساله نظام بر همهی ما تاثیر خود را گذاشته است، تنها میزان این تاثیرپذیری کم و زیاد دارد. مطمئن هستم اگر این تبلیغات 30 ساله از روز اول به گونهای دیگر پیش میرفت و مثلاً به جای اسرائیل و فلسطین؛ جای دیگری مثلاً کنگو را نشانه گرفته بود، اکنون با سیل مطالبی در دفاع از حقوق بشر مردمان کنگو مواجه میشدیم و نه هیچجای دیگر.