مناظره تلویزیونی محمود احمدینژاد و میرحسین موسوی اتفاقی تازه در فضای سیاسی ایران بود، اتفاقی که تحلیل برنامههای پیش روی حاکمیت اقتدارگرا را پیش از پیش دشوار کرد و به مجهولات این معادله افزود. اینکه در چنین مناظرهای _ میتوان حدس زد پربییندهترین برنامهی تلوزیونی تمام دوران بوده است_ محمود احمدینژاد به صراحت پرده از فساد مالی ریئس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مطلحت نظام و به قول خود حکومتیان استوانه نظام اکبر هاشمی رفسنجانی و فرزندانش برمیدارد و در کنار او نام رئیس دفتر بازرسی رهبری علیاکبر ناطق نوری را هم به زبان میآورد. با اینکه مطرح کردن نام رفسنجانی از همان روز به قدرت رسیدن احمدینژاد یکی از تاکتیکهای سیاسی او و یارانش بوده است اما به میان کشیدن ناطق نوری که در ظاهر جز حلقه معتمدین رهبر جمهوری اسلامی است (با اینکه قبلاً توسط پالیزدار هم مطرح شده بود) چه معنایی میتواند داشته باشد.
آیا این رفتار حساب شده و با چراغ سبز خود خامنهای انجام گرفته است؟ (آنطور که مهدی خلجی تحلیل میکند به قصد حذف روحانیونی که خامنهای آنها را هم قد و قامت خود میبیند).
آیا احمدینژاد و تیم مشاوران او که بسیار برنامهریزی شده و با تجهیز کامل در مناظرههای تلویزیونی حاضر شدند و شخص احمدینژاد با تبحر و تسلط مثالزدنیاش در دروغگویی دچار اشتباه لپی شدهاند و یا کنترل خود را از دست دادهاند و نام ناطق را به اشتباه به زبان آوردهاند؟ (من که بعید میدانم)
آیا مطرح کردن این نام باعث از دست دادن حمایت خامنهای که همه متفقالقول اورا پشت احمدینژاد تصور میکنند نخواهد گردید؟
در مورد این سوالها تحلیلهای متفاوتی وجود دارد، اما آنچیزی که در این میان ارزشمند است افشا شدن چهرهی واقعی انقلاب اسلامی و عملکرد سیساله آن است. آنهم در مقیاسی به این وسعت، فساد موجود در عالیترین سطوح مدیریتی و تصمیمگیری نظام به شکل مستقیم مجمع تشخیص مصلحت نظام که تمام بازیگران سیاسی مطرح را به عنوان عضو خود دربردارد، مجلس خبرگان رهبری،دفتر بازرسی بیت رهبری، و به شکل غیرمستقیم قوهی قضاییهای که از یک سو نسبت به ایراد اتهام محمود احمدینژاد بیتفاوت است و از سوی دیگر نسبت به متهم شوندگان. درست است که من و شمایی که با بهرهگیری از تکنولوژی ارتباطات از چنیین فسادی بسیار پیشتر از مطرح شدن این حرفها مطلع بودیم اما بعید میدانم عدهی زیادی از چند ده میلیون بیننده این مناظره از این مسائل باخبر بودهاند.
اما دوسوی این مناظره هر دو در صفت مشترکند، هردو اصولگرا هستند و هر دو اصلاحطلب! _منظور از این دو صفت مفهوم سیاسی آنها نیست بلکه مفهوم لفظیشان را مد نظر دارم_ هر دو ادعا میکنند به اصول انقلاب پایبند هستند، هردو میخواهند کشتی منحرف شدهی انقلاب را به مسیر واقعی آن و به اصول اولیهاش باز گردانند، پس هر دو اصلاحطلب هم هستند، چرا که برای بازگرداندن این کشتی ِ به زعمشان منحرف شده باید اصلاحات و تغییرات را در دستور خود قرار دهند. گروه اصلاحطلب (اینجا در مفهوم سیاسیاش) راه اصلاحات را در حذف محمود احمدینژاد و تفکرات بنیادگرای او و حامیانش جستجو میکنند، در مقابل اصولگرایان ِ (اینجا در مفهوم سیاسیاش) به رهبری احمدینژاد راه این اصلاحات را در حذف چیزی که اشرافیت و فساد مالی کلان با نماد رفسنجانی و خانوادهاش میدانند دنبال میکنند.
این شباهت ِ در عین ِ تفاوت ِ دو طرف ِ نزاع ِ قدرت، اینکه هردو ادعا دارند که میخواهند سکان کشتی را به سمت اصول اولیه انقلاب بچرخانند و آن را از گردابی که در پیش میبینند برهانند ایدهای را در ذهن من تداعی میکند. گورباچف همین هدف را دنبال میکرد، اوهم به جهت جلوگیری از افتادن کشتی انقلاب کمونیستی در گرداب سقوط راه اصلاحات را در پیش گرفت، اصلاحاتی که نهایتاً بر خلاف میل و هدف اولیه او سر از جایی دیگر درآورد. نجات انقلاب کمونیستی و ساختار سیاسی منتج از آن در شوروی در نهایت باعث از هم پاشیدن این نظام سیاسی ِ سرتاپا غرق در فساد گردید. حامیاناصلاحطلبان حکومتی هم گهگاه همین استدلال را مطرح میکنند که ممکن است آن اتفاق در ایران هم تکرار شود، بسیاری معتقد بودند که خاتمی میتواند گورباچف ایران باشد. مطمئن هستم بسیاری از افرادی که امروز هم دل به میرحسین موسوی بستهاند چنین احتمالی رو دور از نظر ندارند که این بار او گورباچف ایران گردد. درست است که نوع اصلاحاتی که گورباچف در برنامههای گلاسنوست و پروستریکای خود دنبال میکرد کمابیش مشابهتهایی با جنبش اصلاحطلبی دوخردادی در جمهوری اسلامی دارد اما اصلاً بعید نیست که آنچه محمود احمدی نژاد ادعا کرده و کوتاه کردن دست غارتگران ثروت ملی نام نهاد و با نام بردن از آنها در این مناظره آنرا به فازی تازه برد، بتواند با قدرتی بسیار ویرانگرتر از هر اصلاحات دیگری نظام سراسر فاسد جمهوری اسلامی را در سراشیبی سقوط قرار دهد. یعنی آنکه بیش از همه، خود را پیروی اصول و دنبالهرو خط امام میداند و ادعای دلسوزی بسیار بیشتری برای انقلاب دارد، ناخواسته باعث چنان نزاعی بین کانونهای قدرت در ایران گردد که سرنوشتی شبیه سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی را برای این نظام هم رغم بزند. در شوروی هم این اتفاقات با سرعتی بسیار زیاد و در مدتی کوتاه روی داد که هیچ ناظر خارجی و داخلی نمیتوانست آن را پیشبینی کند. به هرحال در هفتههای پیش رو شاید فضای سیاسی ایران آبستن آنچنان حوادثی باشد که هیچ کس حتی آن را در رویا هم باور نمیکرد و شاید حرکت به سمتی متمایل شود که گربهسیاه و گورباچف نظام جمهوری اسلامی* در کمال ناباوری ما و حتی خود او، محمود احمدینژاد باشد.
این مطلب از شراگیم را هم بخوانید
________________________________________________________
* در اینجا بد نیست از میخائیل گورباچف به خاطر قیاس ناجوانمردانهای که بین او و محمود احمدینژاد انجام دادم عذرخواهی کنم. قیاس من صرفاً نسبت به کارکرد این دو به عنوان دومهره سیاسی بود و نه یک قیاس شخصیتی.
** این مطلب را در تضاد با نوشتهی «چاقو و دسته» نمیدانم، زیرا که وقوع چنین حادثهای تنها با مکانیسمهایی خارج از مکانیسمهای پیشبینی شده یک نظام امکان پذیر است و همچنان اعتقاد دارم که از درون آن مکانیسمها نمیتوان راهی برای برون رفت جستجو کرد.
*** این نوشته یک نوشته انتخاباتی در راستای تشویق به بایکوت یا شرکت یا رای دادن به این و یا آن نیست.
____________________________________________________________
پینوشت:
1- فساد مالی خاندان رفسنجانی اتهام نیست، این روزها نفرت از احمدینژاد باعث شده که حقایق را هم انکار کنیم، لینکهای زیر مرتبط با پرونده فساد مالی شرکت استاتاویل نروژ در تلاش برای به دست آوردن پروژهی فازهای 6 7 و 8 میدان پارس جنوبی است و دریافت رشوه 15 میلیون دلاری توسط مهدی هاشمی رفسنجانی (پسر کوچک رفسنجانی) است . اگر بقیه مسائل ِ فساد این خاندان برای مردم ایران بدون مدرک و مستندات است، این یکی که در دادگاه ثابت شده و خود شرکت استاتاویل هم به پرداخت چنین رشوهای معترف بوده و جریمه هم شده است.
http://news.bbc.co.uk/2/hi/business/3849147.stm
http://en.wikipedia.org/wiki/Statoil_corruption_case
http://www.bloomberg.com/apps/news?pid=nifea&&sid=a7fJPoIAkw5g