Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘Social Article’ Category

24 اردیبهشت سال 89، نوشته‌ای را در گویا می‌خوانم، نوشته‌ای به قلم هوشنگ اسدی ِ پاریس نشین:

جرس از بهار می‌ترسد؟

صحبت از حقی از يک نويسنده قديمی (خود هوشنگ اسدی) است که به قول او ناحق شده است، توسط سایت جرس که سردبیرش _جمیله کدیور_ همسر وزیر ارشاد دوره اصلاحات عطاءالله مهاجرانی‌ست،

با هم می‌خوانیم:

حالا از وزير و روزنامه‌نويس قربانی استبداديم و همگی اسير غربت. در سايتی که سردبيرش خانم وزير است  حقی از يک نويسنده قديمی ناحق می شود که من باشم. چندخطی می‌نويسم با ادبياتی که خواننده شاهد آن است و بيشتر برای ياد از زن قهرمانی که جان خود را فدای آزادی ايران کرد

در سايتی که خود را «جرس» آزادی نام داده و می‌خواهد «راه سبز» بگشايد و ايران را از قعر استبداد به بلندای آزادی برکشد، «توضيح خيلی خيلی کوچک» يک ايرانی به زير پاگذاشتن حقوق شهروندی‌اش ظاهر و سپس غيب می‌شود. مقام معظم سردبيری هم که در دسترس نيستند. به خودم می‌گويم تا روز بعد صبوری پيشه می‌سازم و سپس مطلب را به جای ديگر بسپارم. ودراين فاصله فردائی فرضی را مجسم می‌کنم که «تيم جرس» قدرت را بدست بگيرد و خانم سردبير- بقول نازنينی حداقل دستکم- بر مسندسابق همسر تکيه بزند. و از خودم می‌پرسم:

– تحمل وزير آينده همين است که امروز می‌بينيم؟ حتی چند خط توضيح هم سانسور خواهد شد؟ زنی که استبداد روانه غربتش کرد؛ نام زنی را که برای آزادی پای چوبه اعدام ايستاد، حذف خواهد کرد؟ سقف «تحمل» فردای آزادی اينقدر کوتاه است؟

[…]

بر تارک «برگ سبز» که «توضيح خيلی خيلی خيلی کوچک» را تاب نياورد، نوشته خانم سردبير است که با اين پرسش از احمدی‌نژاد پايان می‌گيرد:

– مديريتی که در حوزه خرد شهری اينچنين با تشتت و ناهماهنگی مواجه‌ست، چگونه ادعای مديريت جهانی و نقطه اميد و اتکای مردم دنيا را دارد؟

من از خودم می‌پرسم:

– هر کدام ما يک احمدی نژاد نيستيم؟

و کسی در من به من می‌گويد:

– خدا پدر احمدی‌نژاد را بيامرزد که در قدرت استبداد می‌ورزد و نه از غربت…

امروز 12 مهر 1390 است:

زیر عکس نهال سحابی در صفحه اول سایت روزآنلاین* نوشته شده: نهال سحابی آماده پرواز – عکس از آلبوم خانوادگی

اما قلم ناشیانه فتوشاپ‌کاری آنجا خودنمایی می‌کند. به نظر اندکی اصلاح! لازم بوده است که انجام شده.

عکس منتشر شده نهال سحابی در روزآنلاین و تصویر اصلی

دیدن عکس نهال با آن وضعیت ناخودآگاه مرا به یاد آن نوشته هوشنگ اسدی انداخت که سال‌هاست خود عضو شورای سردبیری سایت روزآنلاین هست و تا آنجا که می‌دانم سردبیری روزآنلاین را هم همسر ایشان خانم نوشابه امیری به عهده دارند. (البته هرچه در سایت روزآنلاین گشتم تا جایی نام سردبیر و سایر مسئولان این سایت را بیابم موفق نشدم، گویا مثل بسیاری از سایت‌های هم طیف، در این رسانه‌ها شفافیت جایی برای عرض اندام ندارد)

به جای نوشتن هر حرفی، دوباره نوشته هوشنگ اسدی را می‌خوانم …

_______________________________________________

* در صفحه درباره‌ی ما روزآنلاین نوشته شده: «اين روزنامه، محصول مشترک جمعي از روزنامه نگاران مستقل و اصلاح طلب مدافع دموکراسي و حقوق بشر در داخل و خارج ايران است. يک شوراي سردبيري، وظيفه تعيين سياست هاي روز را به عهده دارد.»

Read Full Post »

امروز بعد از مدتی گرفتاری ِ اداری وقت کردم کمی وب‌گردی کنم، در بالاترین لینک «اگر میتوانید آیه‌ای مانند قرآن بیاورید» خودنمایی می‌کرد، فرستنده لینک این رجزخوانی قرآن را که اگر راست مى‏گويند سخنى مثل آن بياورند به چالش گرفته و از نگاه من، سخنی نه مثل نوشته‌های قرآن، بلکه بسیار ارزشمندتر از آن ارائه کرده است. ذوق کامنتگذاران هم دست کمی از فرستنده لینک ندارد و در کامنت‌ها هم انبوهی از سخنان زیبا، عمیق و بسیار انسانی‌ به چشم می‌آید. اما نکته‌ای که در میان بحث و جدل موافقان معتقد و متعصب و مخالفان، نظر من را به خود جلب می‌کند، انتخابات ریاست جمهوری دهم است.

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران، چقدر مشابه این رجزخوانی قرآنی (بهتره بگم بلوف قرآنی) و توجیهات موافقانش است. آن یکی می‌گوید سخنی مشابه من بیاورید؛ به فرض که چنین کاری هم انجام شود، چه مکانیسمی به قضاوت در مورد ارزش این دو سخن ِ در مقابل ِ هم (یکی سخن قرآن و دیگر سخن مدعی) بنشیند و نشان دهد که کدامیک ارزشمند‌تر است. مکانیسم شورای نگهبان چطور است؟ خوب اگر هیات قضّات این مسابقه بازهم احمد جنتی و دیگر فقهای دست‌نشانده‌ی رهبر فرزانه انقلاب باشند، نتیجه، مسلماً پیروزی قاطع و با اختلاف زیاد قرآن و محمود در کنار هم خواهد بود و هر ادعای پیروزی ِ دیگری کار دشمنان و فریب‌خوردگان و مُهربردل‌خوردگان و غرض‌ورزان است.

اصلاً مگر قرار بوده از مسابقه‌ای که داور و قواعد و شرکت کننده‌اش همگی در یک گروه و دسته هستند، پیروزی گروه مقابل حاصل آید!

Read Full Post »

donkey

«بالاخره پینوکیو هم سوار کالسکه‌ای شد که پر از بچه‌های شیطون و سرزنده و پرانرژی بود و با اونا روانه شهر اسباب‌بازی‌ها شد. در شهر اسباب‌بازی او مثل همه بچه‌های اونجا غرق در تفریح و خنده و شادمانی شد، یک روز صبح که او از خواب بیدار شد متوجه تغییر عجیبی در خودش شد، او گوش‌های بزرگ پشمالویی داشت و دم در آورده بود. پینوکیو خودش رو تو آینه ورانداز کرد، دور خودش چرخید، دمش رو تکون تکون داد، نه خواب نمی‌دید، همه چیز حقیقی ‌ِ حقیقی بود. پینوکیو خر شده بود.»

|

|

|

|

|

اما پینوکیو خیلی خیلی قبل‌تر از اینکه گوش و دم در بیاورد خر شده بود، او بارها و بارها خر شده بود، بارها و بارها به روباه مکار و گربه نره سواری داد بود. این بار هم پینوکیو دقیقاً همان زمانی که تصمیم گرفت سوار کالسکه شهر اسباب‌بازی بشود تمام و کمال تبدیل به خر شد. چیزی که در اون روز صبح اتفاق افتاد تنها بسته تشویقی (Bonus Package) داستان بود. بدون این تغییر هم تفاوتی در وضعیت «خرشدگی» پینوکیو ایجاد نمی‌شد. در تمام آن دفعات پیشین، همگی خوانندگان داستان متوجه می‌شدند که پینوکیو خر شده است، اما احساس خرشدگی معمولاً در خود پینوکیو بوجود نمی‌آمد و اگر هم بوجود می‌آمد دوامی نمی‌آورد و همواره پشیمانی لحظه‌ای او به سرعت به فراموشی سپرده می‌شد. اما این بار فرآیند خرشدگی پینوکیو با فرآیند «خودخرپذیری» او به تکامل می‌رسد. این فرآیند دوم البته در ابتدا با انکار و ناباوری او روبرو می‌‌شود اما در نهایت، این، وجود‌ِ گوش‌های پشمالو، دم دراز و سم‌ها است که بر ناباوری پینوکیو غلبه می‌کند و او به ناچار می‌پذیرد که حقیقتاً خر شده است. جلوه نمادین این خرشدگی (که در گوش و دم و سم به تبلور می‌‌رسد) به پینوکیو کمک می‌کند تا با تمام وجود خریت را درک کند و در انتها همین درک عمیق خریت باعث رستگاری او نیز می‌گردد.

Read Full Post »

Older Posts »