به اشتباه فکر میکردم فینال جام باشگاههای اروپا دیشب (سه شنبه شب) برگزار میشه، به همین خاطر از ساعت 11 اینا کنترل تلویزیون رو دستم گرفته بودم که یک موقع یکی اونو تصاحب نکنه، زده بودم کانال 3 و منتظر شروع فوتبال.
معمولاً صدا و سیمای جمهوری اسلامی رو نگاه نمیکنم، اما دیشب این توفیق اجباری نصیبم شد که شاهد برنامهای باشم به نام «منطقه آزاد» که در حقیقت یک برنامهی تبلیغاتی انتخاباتی بود. به این شکل که دوربین صدا و سیما به یکی از دانشگاههای کشور میرود و از تریبونی که مهیا شده تا دانشجویان بتوانند آزادانه در مورد مساله انتخابات صحبت کنند برنامه تهیه میکند. آنچه در برنامه شب گذشته روی میداد از دانشگاه آزاد کرج بود.
مسالهای که در ابتدا نظر من را به خودش جلب کرد یکی نام برنامه و دیگری لوگوی آن بود. نمیدانم آنچه من دیدم ناآگاهانه اتفاق افتاده یا تعمدی در موردش بوده است. مسئولان مختلف جمهوری اسلامی از خامنهای تا خاتمی همگی در سخنرانیها مختلف از این صحبت کردهاند که در جمهوری اسلامی ایران آزادی وجود دارد، این گزاره توسط بسیاری به شیوههای مختلف گفته شده و احمدینژاد هم با استفاده از صفت مطلق این دروغ بزرگ را به بعدی تازه رساند. صدا و سیما هم همواره تلاش در حقنه کردن این دروغ بزرگ داشته است. حالا برنامهای ساخته شه به نام منطقه آزاد! گویا برنامهسازان حواسجمع صدا سیما که حتی برنامهی عمو پورنگ را که مخاطبانش کودکان هستند به آن شیوه که معرف حضور است تحت نظارت و کنترل دارند هم، یک لحظه تحت تاثیر جو انتخاباتی قرار گرفتهاند و فراموش کردهاند که در جمهوری اسلامی با آزادی مطلقش همه جا منطقهی آزاد است. چه میشود کرد، نزدیک انتخابات هست و باید به هر شکلی از واژهی آزادی تاجایی که میتوان سواستفاده کرد حتی اگر همهی آن دروغ بزرگی که در 365 روز سال برآن تاکید میکنند تلویحاً بر باد دهد.
نکته دیگر در مورد لوگوی این برنامه است که چیزی مشابه این تصویر است:
این رو خودم ساختم، شاید دقیقاً خودش نباشه. لوگوی اصلیش رو جایی پیدا نکردم.
آزادی موجود در این لوگو من را بیش از هرچیز یاد ممنوعیت میاندازد تا چیزی به نام آزادی. دایرهی قرمز و باکس سفید میان آن بسیار شبیه تابلوی ورود ممنوع بود. نمیدانم شاید این هم ناخودآگاه اتفاق افتاده.
اما از این دومورد که بگذریم محتوای برنامه هم درنوع خود جالب بود. جمهوری اسلامیای که شرح حال نحوه مصاحبههای صدا و سیمایش را همه میدانند، حالا مثلاً تریبون آزاد تشکیل داده که دانشجوی مملکت در پشت آن بایستد و آزادانه آنچه میخواهد بگوید، دانشجویی که به خاطر گفتن حرفهایی درهمین حدود، ماهها و سالها در زندان و تحت شکنجه بوده است. انتخابات است دیگر، باید از هر وسیلهای برای جلب توجه مردمان از همه جا بیخبر و کشیدنشان به پای صندوقها استفاده کرد. اما همهی ماجرا این نیست، در اینترنت که در مورد این برنامه جستجو میکنی میبینی که همین منطقهی آزاد ِ موسمی انتخاباتی هم آزاد نیست _دیوانهای، مگر قرار بوده آزاد باشه_ میبینی که همان داستان مصاحبههای سر و ته بریده و هدفمند باز اینجا هم تکرار شده. بازهم از گفتهای، همان بخش مورد نظر جدا شده، از دیگری فقط عبارتی باقی مانده، برخی هم احتمالاً آرشیو شدهاند برای بعد از انتخابات که موسم آزادی منطقهای وظیفهی خود را به انجام رسانده باشد و نوبت حسابکشی فرا رسیده باشد.
دانشجویی (فرض کنیم دانشجو بوده) به پشت تریبون میرود، میگوید: زمانی اگر به پاسبان سرگذر توهین میشد حسابت با کرامالکاتبین بود حالا تحت حکومت جمهوری اسلامی ما به نقطهای رسیدهایم که به فرد اجرایی اول مملکت شعار مرگ بر میدهند و هیچ اتفاقی نمیافتد.
به نظر شعار مرگ بر محمود احمدینژاد داده شده. (از آن زمانی که من تلویزیون رو روشن کردهام که این شعار شنیده نشد، مهم نیست هرمنوتیک به درد همین منطقهی آزاد میخورد)
دختری با موهای از مقنعه بیرون و مانتوی تنگ به پشت تریبون میره و میگه: این منطقه آزاد نیست، هیچ جای ایران منطقهی آزاد نیست. دختزان چادری البته نظرهای دیگری میدهند. به لطف این برنامه من بالاخره تونستم رابطهی آزادی با نوع پوشش رو کشف کنم، خوب کاملاً مشخصه اونی که مانتوی تنگ تنش کرده احساس خفگی و تحت فشار بودن میکنه، هرچه از تنگی کاسته بشه احساس آزادی بیشتر میشه تا نهایت گشایش و آزادی که اونی که چادر برسر داره با تمام وجود احساسش میکنه. ممکنه سوال پیش بیاد که اگه اصلاً پوششی نباشه چی؟ خوب خیلی ساده است در اون صورت اصلاً احساس آزادی و عدم آزادی وجود نخواهد داشت که ما درموردش صحبت کنیم.
دانشجوی پراحساس و با حرارت فریاد میکشه: آقای روشنفکر، نمیخوای رای بدی خوب رای نده، ولی بدون که این راهش نیست. دوباره هم تکرار میکنه.
دانشجوی با موهای کمی سیخسیخی فریاد میزنه که: من رای میدم چون نمیخوام ایران مثل عراق و افغانستان بشه. و ادامه میده: به خدا رای میدم، به خدا به اونی که صداقت داشته باشه میدم. (حالا رابطه رای ندادن با مثل عراق و افغانستان شدن چیه من این یکی را حتی با استفاده از هرمونوتیک هم نفهمیدم، مردم عراق که همواره مثل ملت غیور و جان برکف ایران در صحنه حضور داشتن و با حضور بالای 90 درصدشون همواره مشتای محکم میزدن)
دانشجوی دیگری در مقابل میکرفون صدا و سیما حرفهای جالبتری در مورد رای ندادن میزنه، میگه: رای دادن برای خود آدم هستش ولی شرکت در انتخابات به خاطر کشور هست. میگه: بیان اگه نخواستین یک خط بکشین رای رو بندازین تو صندوق. و ادامه میده: که کسانی که اینکارو بکنن حق دارن بعداً حرف بزنن ولی اونایی که حتی همین رای باطله رو به صندوق ننداختن هیچ حقی برای حرف زدن ندارن. من میگم نه تنها حق حرف زدن ندارند بلکه حق نفس کشیدن هم نباید داشته باشن. اصلاً چه معنی داره کسی که رای نداده نفس بکشه.
البته من نفهمیدم این همه تاکید بر کسانی که نمیخوان رای بدن واسه چی بود، چون حداقل تو اون دقایقی که من شاهد برنامه بودم کسی صحبتی از رای ندادن نکرد، حالا توی خود دانشگاه همچین حرفی زده شده من نمیدونم. ولی در نوع خودش اینکه صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم تلویحاً به تایید این موضوع می پردازه و بهش اعتراف میکنه خیلی قابل توجه هستش. همین چندروز پیش بود که کروبی و موسوی به صداوسیما به سبب چیزی که جانبداری انتخاباتی از محمود احمدی نژاد میدونستن معترض بودن، طرفداران این دو نفر هم اعتقاد دارن که اگر بایکوتیها وارد صحنه انتخابات بشن رای آنها به سبد موسوی و کروبی خواهد رفت و بایکوتی ها را حامیان احمدینژاد معرفی میکنند. حالا چه اتفاقی افتاده که صدا و سیمای جمهوری اسلامی به فکر تحت تاثیر قرار دادن این گروه از مردم افتاده. حامیان مبتلا به تئوری توطئهی شرکت در انتخابات که همیشه لقمه رو یک دور به دور سرشان میچرخونن به احتمال زیاد اینطور تفسیر میکنن که با این حرفها میخوان مردم را وادار به لجبازی و عدم شرکت در انتخابات کنند. میگن رای ندادن راهش نیست، کسی که رای نده حقی نداره و … تا مردم باهشون لج کنن و بگن حالا که اینطور شد عمراً که رای بدم. اما اگر شاهد این برنامه بودین به وضوح میشد تشخیص داد که هیچ هدفی جز پرشور کردن هرچه بیشتر انتخابات و ترغیب مردم برای شرکت در انتخابات حتی با انداختن رای باطله ندارد. فکر میکنم ما تنها ملت دنیا باشیم که اگر تمامی دنیا بیاد و بر موضوعی به صراحت تاکید کند بازهم برداشت خود از آن موضوع را ارجح میدانیم. تمامی مسئولان نظام بارها و بارها به اینکه حضور حداکثری در انتخابات از نتیجهی آن مهمتر است تاکید کردهاند. خامنهای، خاتمی، رفسنجانی، کروبی، موسوی، احمدینژاد، صدا و سیما و … اما این دوستان همچنان بر یک پا داشتن مرغ خود اصرار میکنند. خوب اشکالی ندارد، حالا که ما دست این آقایون رو خوندیم، به جای اینکه به لجبازیشون به پای صندوق نریم، نه تنها اینکارو میکنیم بلکه حتماً رای خودمون رو هم به محسن رضایی میدیم که احمدینژاد نباشه!
پس پیش به سوی صندوقهای رای و پیش به سوی روزی که کسی که رای نمیدهد حتی حق نفس کشیدن هم نداشته باشد. هورررااااااااااااا
Read Full Post »