بیانیه پنجم میرحسین موسوی را میخوانم، کمی قبلتر از آن عکسهای مربوط به ندا دختری که توسط بسیجیان کشته شده (اجازه دهید از واژه شهید استفاده نکنم) را دیدم، واقعاَ هرچه تلاش میکنم نمیتوانم ارتباطی بین آن بیانیه و آن صحنهها برقرار کنم، موسوی در بیانیه خود آنچنان از تظابق جمهوریت با اسلامیت نظام و جادوی امام در انجام این انطباق، آنچنان از ساختارهای قانون اساسی که حافظ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است صحبت به میان میآورد، آن چنان از خمینی و دوران او صحبت میکند که انگار ما در آن سالها در مهد دموکراسی دنیا، تحت لوای قانون اساسی جمهوری فرانسه و تحت رهبری توماس جفرسون در حال زندگی بودهایم.
این قسمت را به عنوان مثال ببینید:
«در زمان حیات امام روشن ضمير ما سرمایههای عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دستآوردهای ارزشمندي حاصل آمد. نورانیتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسيدند که بهرغم سختترین شداید برایشان شیرین بود. آنچه مردم به دست آورده بودند کرامت و آزادی و طليعههايي از حیات طیبه بود. اطمينان دارم کسانی که آن روزها را ديدهاند به چيزي كمتر از آن راضي نميشوند.»
چه میتوان گفت جز تحیر، یا اینجا که جنبش دموکراسی خواهی جوانان ایرانزمین را این چنین به نفع مبانی دین خود مصادره میکند:
«پیام اصیل انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله میکرد، به هیجان آورد و صحنههایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد. حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزيد. اینجانب اعتراف میکنم که در این امر پیرو آنان بودم. و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم میشد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به «نصر من الله و فتح قريب» و «یاحسین» و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار مینشيند میوههایش شبیه به هم است.»
و اینجا که از قانون اساسی و تقدس نظام میگوید:
«نگذارید دروغگويان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربايند و نا اهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدارن راستگویتان است از شما مصادره کنند. با توكل به خداوند و اميد به آينده و تكيه بر توانمنديهايتان حركات اجتماعي خود را پس از اين نيز براساس آزاديهاي مصرح در قانون اساسي و اصل امتناع از خشونت پيگيري كنيد. […] ما با نظام مقدس خود و ساختارهاي قانوني آن روبرو نيستيم. اين ساختار حافظ استقلال ، آزادي و جمهوري اسلامي ماست. ما با كجروي ها و دروغ گويي ها روبرو هستيم و در پي اصلاح آنيم؛ اصلاحي با برگشت به اصول ناب انقلاب اسلامي .»
نمیدانم آیا ندا که توسط نیروهای بسیج کشته شده قصدش بازگشت به اصول ناب انقلاب اسلامی مورد نظر موسوی بوده است، به دنبال این بوده که پرچم دفاع از نظام اسلامی را و میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را حفظ کند؟
یا که به عکس به دنبال روزنهای بوده که راه فراری از اصول ناب انقلاب و میراث گرانقدر آن که جز تباهی و نابودی و ناامیدی و عقبماندگی چیزی برای مردم ما نداشته بیابد؟ راه گریزی از جامعه ساخته و پرداخته همان امام روشن ضمیر ِ جناب آقای موسوی و باقی همکارانش؟
آقای موسوی گویا فراموش کردهاند که مبلغان ایشان مردم را با استفاده از راهکار انتخاب بد و بدتر به پای صندوقهای رای کشیدند، فراموش کردهاند که مردم با این استدلال به ایشان رای دادهاند که به قول دوستی هیچ گه دیگهای نمیتونستن بخورن. حالا رای از فرط استیصال و ناچاری مردم ایران در راستای پیام اصیل انقلاب خوانده میشود. در بهترین حالت رای مردمان به انتخاب دولتی میانهرو تر بوده است تا بتواند فرصت تجدید قوا برای برداشتن گامی بلندتر برای حذف میراث خمینی را در اختیار داشته باشند.
حامیان ایشان به احتمال زیاد اینگونه استدلال خواهند کرد که موسوی راه دیگری ندارد و او اپوزیسیون رژیم نیست، اگر حرفی غیر از این بزند بهانهای برای سرکوب بیشتر میشود. تمام این حرفها تا قبل از سخنرانی روز جمعه خامنهای قابل پذیرش بود، اما این سخنرانی و صف کشیدن خامنهای به همراه تمامی نیروهای خود، بسیج، نیروی انتظامی، لباسشخصیها، شورای نگهبان، قوهی قضائیه، صدا و سیما و … به معادله شکل دیگری بخشید. خامنهای بارها به شکل تلویحی تهدید به انجام واکنش شدید کرد، تهدید به انجام عملیات تروریستی کرد(شمهای از این تهدیدها در روز شنبه به نمایش در آمد)، تاکید کرد که اگر این اعتراضات ادامه پیدا کند حتی صریحتر از این هم با مردم!! سخن خواهد گفت، گفت که جان ناقابل (در این مورد راست گفت) خود را برای اسلام در کف دست نهاده است. نتیجهی این تهدیدات خامنهای که هنوز هم به شکل تمام و کمال عملی نشده است تا امروز کشته شدن نزدیک به 50 نفر از هممیهنان ما، مصدوم شدن عدهای بسیار بیشتر و دستگیری عدهی زیادی گردیده است، این هزینهای است که تا امروز پرداخت شد و روز به روز هم افزایش خواهد یافت، پرسش اینجاست که آیا پرداخت این هزینه برای ایجاد تغییر در شماری از مقامات کشور منطقی و قابل توجیه است.
تا کنون صحبت از تجدید انتخابات بوده است، کروبی هم در بیانیه آخر خود بر تجدید انتخابات حتی با همین مجری و همین ناظر تاکید کرده. حتی اگر با نگاهی خوشبینانه دامنهی این تغییرات به خلع ید علی خامنهای و تمامی منتسبان او در قوه قضائیه، صدا و سیما و شورای نگهبان او هم برسد آیا این هزینهی گزاف پرداخت شده ما را به سرمنزل مقصود رسانیده است؟ بعید میدانم که موسوی آنقدر از درک سیاسی بیبهره باشد که نداند مشکلی که امروز بیش از پیش عیان شده (همواره وجود داشته) ریشه در همان ساختار قانون اساسی دارد، ساختاری که اگر دقیقاً بر اساس آن هم عمل میشد (مثلاً رفسنجانیای پیدا نمیشد که با ساختن یک دروغ از قول خمینی، فردی که بر طبق قانون اساسی شرایط رهبری نداشته را به این سمت برساند و بعدهم با بازنگری در قانون اساسی همان فرد را از قدرت مطلقه برخوردار سازد) وضعیتی بهتری نداشتیم. ساختاری که روابط غیرشفاف و لابیرنت گونهی آن بهترین شرایط برای میل به سمت دیکتاتوری را در خود فراهم کرده است. ساختارهای قانونی سالم با اعمال شیوههای نظارتی گوناگون، تلاش میکنند از متمایل شدن قدرت ِ هر فردی به سمت فساد و دیکتاتوری جلوگیری به عمل آورند، در یک ساختار قانونی ِ درست، مساله هرگز این نیست که فرد قرار گرفته در کانون قدرت تمایل به دیکتاتوری داشته باشد یا نداشته باشد، فاسد باشد یا پاک باشد، میانهرو باشد یا تندرو باشد، دروغگو و متقلب، نااهل و نامحرم باشد یا نه، این نظارت است که جلوی جهتگیری به سمت فساد را میگیرد. وقتی که با یک ساختار معیوب مثل ساختار جمهوری اسلامی روبرو میشویم اشتباه بزرگ این است که فکر کنیم معضلات بوجود آمده از آن جهت است که افراد قرار گرفته در سمتهای مختلف انتخابها و یا انسانهای درستی نیستند، و سپس تلاش کنیم جای آنها را در همان ساختار با انسانهای صالحتر عوض کنیم. سیکل بسته رهبری-نگهبان-خبرگان مشکل اساسی است که استبداد را تولید و بازتولید میکند.
در مقابل نظام اقتدارگرایی که شمشیر خود را از رو بسته است و بدون مراعات هرفردی را که در مقابلش قرار بگیرد حذف میکند (از همان روز اول انقلاب و در مدینهی فاضلهی جناب موسوی هم همین بوده است) ابراز وفاداری حتی فرمالیته به قانون اساسی نمیتواند جلوی این حذف را بگیرد، هر قدر که این ابراز وفاداری از حذف مهندس بازرگان و اعضای نهضتآزادی و دیگر گروههای سیاسی دوران اول انقلاب توسط حزب تندروی جمهوری اسلامی آن زمان (حزب رفسنجانی و موسوی و خامنهای) و رهبر اقتدارگرای آن دوران خمینی جلوگیری کرد، امروز هم جلوی حذف اینها را خواهد گرفت. در این میان آنچه برباد میرود جان جوانانی است که اینگونه پرپر میشوند و در نهایت برای این وفاداران جز صفت خائن باقی نخواهد ماند، همانطور که امروز بسیارانی نهضتآزادی و اعضای آن را خائنین به ملت و کشور میدانند که از حق مردم در مقابل سراب جمهوری اسلامی گذشتند. امیدوارم اشتباه آنان امروز دوباره تکرار نگردد و موسوی و دیگر همراهانش متوجه شوند که آنچه باید در راه آن گام برداشت نه تعویض افراد که تعویض ساختارهاست و به این شکل از به هدر رفتن و بیحاصل ماندن خون ریخته شدهی جوانان ایران جلوگیری کنند. (البته بنده به زعم جناب آقای مهندس در همین بیانیه در زمره ساحرانی هستم که به قول ایشان «با ادعاي دفاع از حقوق مردم اساسا ديانت و اسلام را مانع تحقق جمهوريت ميدانند»)
پینوشت:
1- پیشنهاد ملاحسنی در تنظیم شکوائیه در دادگاه لاهه علیه علی خامنهای بجرم دستور کشتار جمعی مردم بیدفاع ایران باید با جدیت در دستور کار خود قرار داد، این کار بیش ازهرکس از دست ایرانیان ساکن در خارج از کشور برمیآید.
2- در بیانیههای این روزها آنچنان از خمینی صحبت میشود که انسان خیال میکند تفاوت او با خامنهای به اندازه تفاوت لنین و استالین است.
3- نامزد ندا آقا سلطان: به نوعی به نظر می رسد طرفداران آقای موسوی ندا را به او ربط داده اند. اما این طوری نیست. ندا هرگز طرفدار هیچ یک از این دو گروه نبود، ندا خواهان آزادی بود، آزادی برای همه